سیاه‌چاله

منِ گُنگی که خواب نمی‌بینم

سیاه‌چاله

منِ گُنگی که خواب نمی‌بینم

سیاه‌چاله

آسمان را نمی‌خواهم
قفس هم برایم زیاد است
مرا همین
حبس شدن در سیاه‌چاله‌ی چشمانت
کافی‌ست!

منوی بلاگ

۲۷ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

تازه سر از توی تخم درآورده بودم. تازه داشتم اطرافم رو نگاه می‌کردم، بررسی می‌کردم و تو دنیای خودم خیال‌بافی می‌کردم. از اون بالا همه چیز معلوم بود و همه رو می‌دیدم. همین‌جور که داشتم نگاه می‌کردم چشمم خورد به چیزی، یه پرنده که طعمه‌ی ما بود. آخه عقاب‌ها همه چیز رو به چشم طعمه نگاه می‌کنند ولی اون رو نمی‌شد طعمه حساب کرد. اصلا حس و حال دیگه داشتم بهش. پریدم و رفتم سراغش. فکر کرد به عنوان طعمه می‌خوام بگیرمش، فرار کرد. هرچی صدا می‌کردم نمی‌شنید. اصلا زبون ما رو نمی‌فهمید. کلی وقت دنبالش کردم و درست وقتی داشتم می‌رسیدم اون اتفاق افتاد. لعنتی . . . نزدیکش بودم، فقط به اون فکر می‌کردم و این‌که بهش برسم ولی یهو صدای تیر اومد! سوزش، همه چیز سیاه و تیره شد، وَ سقوط . . .



+این یه داستان کودکان نیست :|

++داستان نیست اصلا، واقعیت هم نیست، خیال هم نیست، همه چیز هست و هیچ چیز نیست

۱۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۹۴ ، ۱۶:۰۳
مجید ت
بی سبب نیست که چشمان تو بحث انگیزند
شطّ شیرند به دریای عسل می ریزند

قرص ماهند که درمان من مجنونند
آفتابند که آتش به جهان می ریزند

گاه آرام تر از رقص دل آرای نسیم
گاه خون ریزتر از طایفه ی چنگیزند

این همه سرو و صنوبر که قد افراشته اند
به هواداری چشمان تو برمی خیزند

تو بهاری و درختان به تو مدیون امّا
باغ ها بی خبر از فاجعه پاییزند


"محسن پورهاجریان"



+
ببخشید که دیر به دیر سر می‌زنم به وبلاگ‌هاتون. یکم دور و برم شلوغ شده، کم‌تر وقت می‌کنم سر بزنم.
۷ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۹۴ ، ۲۲:۳۶
مجید ت

شب واقعا واسه‌ی من پدیده جالب و شگفت‌انگیزیه. کلا تاریکی که یه نور کمی توش باشه خیلی آرامش بخش و خوبه. حالا سوال من اینه که چرا خدا شب رو واسه خواب آفریده؟ واقعا چجوری دل‌ش اومده این‌کار رو بکنه؟ شب به این قشنگی چه خبط و خطایی رو مرتکب شده که نباید کسی بهش توجه کنه و همه توی خواب باشن وقتی می‌اد؟ نمی‌شه ببخشیش؟ فقط همین یه دفعه رو . . .

۱۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۹۴ ، ۱۲:۲۶
مجید ت

دی‌روز رفتم کلاس داستان‌‎نویسی. جاتون خالی عجب کلاس توپی بود و عجب استاد باحالی داشت. استادش از این آدمای تپلِ شوخ بود که من خیلی دوست‌شون دارم و کلا حال می‌کنم باهاشون :دی

فعلا نکته‌های ابتدایی و تعریف‌ها رو گفت و از جلسه بعدی شروع به تدریس اون اصول و مبانی می‌کنه. کلا خیلی خوبه :)

۷ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۹۴ ، ۱۲:۲۷
مجید ت

این نوشته، پستِ آقای رضا احسان‌پور شاعر و نویسنده خوب و خوش ذوق(و اصفهانی :دی) کشوره که توی گوگل پلاس(و شاید فیسبوک و اینستاگرام) فرستاده شده. خیلی جالبه در مورد نوشتن.


[دستور العمل نوشتن خودکار]
پشت میز بنشینید، با یک قلم و کاغذ، خود را در یک چارچوب خاص ذهن قرار دهید و نوشتن را آغاز کنید. نوشتن را ادامه دهید بی آنکه فکر کنید که از نوک قلمتان چه بیرون می آید. هر چه می توانید تند بنویسید. اگر به هر دلیلی روند نگارش متوقف شد، سطر را رها کنید و فوراً از سطر پایین تر دوباره شروع کنید به نوشتن و حرف اول جمله ای دیگر را بنویسید. پیش از شروع این حرف را به طور تصادفی انتخاب کنید؛ مثلا حرف «ت» و جملۀ جدید را با «ت» شروع کنید. گر چه در نوشتن ناب خودکار، هیچ چیز درست نیست؛ اما شکل بازنویسی شدۀ مواد غیر منتظرۀ حاصل از این روش را می توان در نوشته های دیگر استفاده کرد.
کتاب: بلاغت تصویر | دکتر فتوحی


+از امروز کلاس نویسندگی‌م شروع می‌شه :)

۱۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۴ ، ۱۱:۵۵
مجید ت

چند شب پیش داشتیم از جایی برمی‌گشتیم خونه و از اون‌جایی که توی ماشین حوصله‌مون سر رفته بود، نشستم با فاطمه(خواهرزاده‌م) بازی کردم. همین‌جور بازی می‌کردیم که رسیدیم به قسمت شعرخوانی! شروع کرد از خودش شعر گفتن که یه جایی از اون شعر گفتن‌هاش، یه تیکه جالب گفت و من‌هم کمکش کردم که یه بیت کامل بشه :دی حالا اون بیت زیبا رو در پایین به سمع و نظرتون می‌رسونم:

مانندِ یک چرنده

شاخ درآوُرد پرنده


:))

به قول جناب خان، یه ایطو چیزایی تو خودُش داره :)

۱۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۴ ، ۱۲:۵۵
مجید ت

بوسه آن‌گاه قشنگ است که تمرین نشود

بپری، ماچ کنی، جیغ کشد، دربروی . . .


:)

۷ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۰۰
مجید ت