سیاه‌چاله

منِ گُنگی که خواب نمی‌بینم

سیاه‌چاله

منِ گُنگی که خواب نمی‌بینم

سیاه‌چاله

آسمان را نمی‌خواهم
قفس هم برایم زیاد است
مرا همین
حبس شدن در سیاه‌چاله‌ی چشمانت
کافی‌ست!

منوی بلاگ

۵ مطلب با موضوع «برش کتاب» ثبت شده است

مه‌تاب: اضمحلال من هنوز از حبس در نیامده...

راستش اول کمی ترسیدم. "نکند مه‌تاب هم پاخالِ یکی از همین گوریل ها شده باشد..." پرسیدم:

علی: از حبس در نیامده؟!

- نه، در نیامده. هنوز هم اضمحلال من حبس است. توی خودش. حبسی ِ من، آزادی خواه نیست والا کلیدش هم دست خودش است. حبسی ِ من، نای باز کردنش را ندارد. نه مثل آدم های مفنگی، مثل خودش.... معلوم نیست حبسی من چند لول داشته که بعد از این همه سال هنوز هم نشئه است؟!

نگاهش کردم.

- حبسی ِ تو یک دولول دارد، یک پیشانی، یک دل...



منِ او/ رضا امیرخانی/ نشر افق/ ص۴۲۳

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۴ ، ۱۴:۴۱
مجید ت
دی‌روز رفتم جلوی کمدام نشستم و کتاب‌هام رو بررسی می‌کردم ببینم کدوم یکی خوبه واسه خوندن که "از‌به"ی رضا امیرخانی عزیز رو دیدم و شروع به خوندن‌ش کردم. اولین داستانی بود که از امیرخانی می‌خوندم(قبلش دوتا کتاب سیاسی، اجتماعی‌ش _نشت نشاء و نفحات نفت_ رو خونده بودم) و هنوز از این کتاب توی شوک‌ام! تا حالا نشده بود یه کتاب رو توی بیست و چهار ساعت تموم‌ش کنم. ولی "از به" اینقدر شیرین و جذاب بود که نتونستم منتظر بمونم واسه اینکه چند روز طول بکشه تا تموم بشه و سریع به آخر رسوندم‌ش. اولِ کار از سبک داستان تعجب کردم و چون به خاطر کلاس داستان‌نویسی یکم اطلاعات به دست آورده بودم پیش خودم گفتم چجوری میخواد با نامه، داستان رو پیش ببره ولی خب از امیرخانی این چیزا بعید نیست! همین چند دقیقه پیش که کتاب رو تموم کرد مث خارجیا محکم زدم‌ش روی زمین و گفتم "لــّــعــنــتــی!". القصه این‌که این کتاب خیلی خوب تونست منو میخ‌کوب کنه، بخندونه، حتی تا نقطه‌ی بغض هم برسونه! منی که اینقدر سنگ‌دل‌ام . . .
بخونیدش، همین!
۱۸ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۴ ، ۱۹:۰۶
مجید ت

این نوشته، پستِ آقای رضا احسان‌پور شاعر و نویسنده خوب و خوش ذوق(و اصفهانی :دی) کشوره که توی گوگل پلاس(و شاید فیسبوک و اینستاگرام) فرستاده شده. خیلی جالبه در مورد نوشتن.


[دستور العمل نوشتن خودکار]
پشت میز بنشینید، با یک قلم و کاغذ، خود را در یک چارچوب خاص ذهن قرار دهید و نوشتن را آغاز کنید. نوشتن را ادامه دهید بی آنکه فکر کنید که از نوک قلمتان چه بیرون می آید. هر چه می توانید تند بنویسید. اگر به هر دلیلی روند نگارش متوقف شد، سطر را رها کنید و فوراً از سطر پایین تر دوباره شروع کنید به نوشتن و حرف اول جمله ای دیگر را بنویسید. پیش از شروع این حرف را به طور تصادفی انتخاب کنید؛ مثلا حرف «ت» و جملۀ جدید را با «ت» شروع کنید. گر چه در نوشتن ناب خودکار، هیچ چیز درست نیست؛ اما شکل بازنویسی شدۀ مواد غیر منتظرۀ حاصل از این روش را می توان در نوشته های دیگر استفاده کرد.
کتاب: بلاغت تصویر | دکتر فتوحی


+از امروز کلاس نویسندگی‌م شروع می‌شه :)

۱۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۴ ، ۱۱:۵۵
مجید ت

بدون شک یکی از اختراع های مهم بشر که شاید آن را تنها بتوان با اختراع هواپیما و کامپیوتر یا کشف پنی‌سیلین و الکتریسیته مقایسه کرد، همین تیرخلاص است . تیرخلاص معادل فارسی ترکیب فرانسوی Cuop De Grace  (کشتن از روی ترحم) است که البته ترجمۀ دقیقی نیست. معادل انگلیسی این واژه، death blow (ضربۀ کشنده) است که آن‌هم مفهوم اصلی را به خوبی منتقل نمی کند. شاید به همین دلیل است که انگلیسی زبان ها گاهی به جای death blow از همان اصطلاح فرانسوی Cuop De Grace استفاده می کنند. کشتن با استفاده از شلیک در شقیقه که در واقع به منظور رهایی انسان_حیوان از درد مزمن و شدید اختراع شد، به وضوح نبوغ انسان را در انجام کاری که هم‌زمان خشونت‌آمیز و ترحم‌آمیز است، نشان می‌دهد. البته بشر قبلا بارها استعداد خودش را در اختراع پدیده های حیرت‌انگیز مثل تیرخلاص نشان‌داده است. برای نمونه، زندان یکی از این اختراع ها است که در نوع خودش یکی از جالب‌ترین ها هم است. این که انسانی را از محیطی به وسعت کرۀ زمین جدا کنیم و سپس به عنوان تنبیه او را در فضایی بسیار کوچک_تنها به ابعاد سه قدم در چهار قدم_محصور کنیم و هم‌زمان از او مراقبت کنیم تا زنده بماند،دست‌اورد بزرگی برای انسان معاصر محسوب می‌شود. دربارۀ این ابداع بزرگ کتاب‌های زیادی نوشته شده است. .... البته انسان اختراع‌های هوشمندانۀ دیگری هم داشته‌است که تامل در آن‌ها سودمند است . برای نمونه، جوخۀ آتش که به منظور تقسیم هم‌زمان مسئولیت کشتن کسی که میان چند نفر و در عین‌حال تبرئۀ همۀ آن‌ها ابداع شد، یکی از این موارد است. این اختراع هنوز هم در میان بهترین اختراعات مهم انسان در دویست سال اخیر محسوب می‌شود.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


این قسمتی از یک پاورقی از کتاب "سه گزارش کوتاه درباره نوید و نگار" است که به نظرم عالی‌ترین چیزی که مصطفی مستور توی کتاب‌ش گفته همینه. البته خیلی چیزای خوب دیگه‌ای هم توی کتاب آورده. واقعا کتاب خیلی خوبی‌ه. توصیه می‌کنم حتما بخوند.


+وَ تو تیرخلاص من بودی . . .

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۴ ، ۱۵:۵۶
مجید ت

درست همان لحظه بود که با تمام وجود احساس کردم می‌توانم زیر تکان‌های شدید قطاری که مثل موشی کور تونل زیرزمینی شهر را به‌سرعت می‌پیمود، یکی از بهترین شعرهای همه‌ی زندگی‌ام را برای او بگویم بعد مثل ابله‌ها جلو بروم و تقدیمش کنم. کاری که شاید می‌توانست مرا یک قدم کوچک به به دختری که بی‌دلیل _ و کدام عشق دلیل می‌خواهد؟ _ داشتم عاشقش می‌شدم نزدیک کند.


تهران در بعدازظهر/ مصطفی مستور/ نشر چشمه

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ خرداد ۹۴ ، ۱۱:۵۱
مجید ت