سیاه‌چاله

منِ گُنگی که خواب نمی‌بینم

سیاه‌چاله

منِ گُنگی که خواب نمی‌بینم

سیاه‌چاله

آسمان را نمی‌خواهم
قفس هم برایم زیاد است
مرا همین
حبس شدن در سیاه‌چاله‌ی چشمانت
کافی‌ست!

منوی بلاگ

۶ مطلب با موضوع «شعر کلاسیک :: علیرضا آذر» ثبت شده است

قبل رفتن دو سه خط فحش بده، داد بکش
هی تکان‌م بده، نفرین کن و فریاد بکش

قبل رفتن بگذار از تهِ دل آه شوم
طوری از ریشه بکش ارّه که کوتاه شوم


علی‌رضا آذر
۱۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۴ ، ۱۲:۲۰
مجید ت

گفته بودی همیشه خواهی ماند
سنگ بارید شیشه خواهی ماند

گفته بودی ترک نخواهی خورد
دین و دل از کسی نخواهی برد

گفته بودی عروس فردایی
با جهانم کنار می آیی

گفته بودی دچار باید بود
مرد این روزگار باید بود

گفته بودی بهار در راه است
ماه باران سوار در راه است

گفته بودی ولی نشد انگار
دست از این کودکانه ها بردار

گفته بودم نفاق می افتد
اتفاق ، اتفاق می افتد

گفته بودم شکست خواهم خورد
از تو هم ضربه شست خواهم خورد

گفته بودم در اوج ویرانی
از من و خانه رو بگردانی

هر چه بود و نبود خواهد مرد
مرد این قصه زود خواهد مرد


علی‌رضا آذر

۱۳ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۴ ، ۱۱:۳۷
مجید ت
شب آخرین راه یادش بخیر
شب مرگ دلخواه یادش بخیر

غم بغض دریا و گوش کویر
دله کوچک چاه یادش بخیر

به صاحب صفات سمیع و بصیر
کریم خطا بخش پوزش پذیر

جهان قعرِ خوابِ بدی رفته است
به جای جهان هم تو احیاء بگیر

ببین گوشه ی دنجِ محراب را
ببین تیغ بر فرق مهتاب را

سرِ پنجه های پلنگ عجل
ببین ماه افتاده بر آب را


ببین کعبه با تو سیاه پوش شد
هر آیینه ای تار و مخدوش شد

دو پیمونه زهر از سبو ریخته
زمین و زمان شوکران نوش شد


شب آخرین راه یادش بخیر
شب مرگ دلخواه یادش بخیر


علیرضا آذر


+علی‌رضا آذر عالیه. به معی واقعی کلمه محشره!
۹ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۴ ، ۰۱:۲۵
مجید ت

بی‌تو تقویم پر از جمعه‌ی بی‌حوصله‌هاست

و جهان مادر آبستنِ خط فاصله‌هاست


علیرضا آذر


+این جمعه‌‌های لعنتی که نمیدونم چه خاصیتی دارن که بدجور دلگیرند. امروز هم که به خاطر اتفاقات اطرافم دلگیر بودنش صد برابر شده!

۸ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۴ ، ۱۴:۲۸
مجید ت
همه شهر محیاست مبادا که تو را
آتش معرکه بالاست مبادا که تو را

این جماعت همه گرگند مبادا که تو را
پی یک شام بزرگند مبادا که تو را

دانه و دام زیاد است مبادا که تو را
مرد بدنام زیاد است مبادا که تو را

پشت دیوار نشستند مبادا که تو را
نا نجیبان همه هستند مبادا که تو را

تا مبادا که تو را باز مبادا که تو را
پرده بر پنجره انداز مبادا که تو را


علیرضا آذر
۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۴ ، ۱۷:۰۶
مجید ت

بـه خـودم آمــدم انگــار تـویــی در مــن بــود

این کمی بیشتر از دل به کسی بستن بود



علیرضا آذر

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۴ ، ۱۰:۵۸
مجید ت