سیاه‌چاله

منِ گُنگی که خواب نمی‌بینم

سیاه‌چاله

منِ گُنگی که خواب نمی‌بینم

سیاه‌چاله

آسمان را نمی‌خواهم
قفس هم برایم زیاد است
مرا همین
حبس شدن در سیاه‌چاله‌ی چشمانت
کافی‌ست!

منوی بلاگ

غُد و یه‌دنده!

دوشنبه, ۱۴ دی ۱۳۹۴، ۰۸:۵۱ ب.ظ

می‌گفتم: بالان

می‌گفتند: باران کوچولو! باران!

و به‌خدا قسم از آسمان فقط بالان می‌بالید!


باران می‌بارد

درست مثل بالان

ابرها

    اما

هنوز با همان زبان همیشگی‌شان حرف می‌زنند . . .



حمیدرضا شکارسری


+می‌خواستم چیز دیگه پست کنم ولی هرچی کلنجار رفتم نشد . . .

نظرات  (۶)

آنطور که میخواستم درک نکردم...

وقتی میگی یه چیز دیگه همش فکرم پیشِ همون چیز دیگه ست!
دلم میخواد بدووونم!
پاسخ:
هیچ‌کس درک نمی‌کنه!

فعلن نمی‌تونم بگم. اگه بگم شاید همه شاکی بشن!
:)
پاسخ:
:)
فقط می تونم بگم خوب بود ....

پاسخ:
. . .
۱۶ دی ۹۴ ، ۰۱:۳۱ مبهم الملوک
راستگو باشم....فکرم حول نگفته و پست نشده می رقصد!
#باران 
زبانی بی دست 
زبانی به وسعت دریا
و فکری تا پایان گیتی 
و دستی در اوج
اینجا محدودیت !
خارج از درک ست
پاسخ:
احتمالن پست بعدی بذارمش!
۱۶ دی ۹۴ ، ۱۲:۴۹ آدم ارغوانی
سلام :)
پاسخ:
سلام :)
رسیدن به‌خیر :)
زیبا بود به بنده هم سر بزنید خوش میشم
پاسخ:
تشکر
حتمن

حرف بزن حرف بزن سال‌هاست . . . تشنه‌ی یک صحبت طولانی‌ام

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">