سیاه‌چاله

منِ گُنگی که خواب نمی‌بینم

سیاه‌چاله

منِ گُنگی که خواب نمی‌بینم

سیاه‌چاله

آسمان را نمی‌خواهم
قفس هم برایم زیاد است
مرا همین
حبس شدن در سیاه‌چاله‌ی چشمانت
کافی‌ست!

منوی بلاگ

مجنون از دست رفت خیلی تلخ . . .

سه شنبه, ۲۸ مهر ۱۳۹۴، ۰۳:۵۲ ب.ظ

بانوی‌ من‌ 

دلم‌ می‌ خواست‌ در عصر دیگری‌ دوستت‌ می ‌داشتم‌ 

در عصری‌ مهربان ‌تر و شاعرانه ‌تر 

عصری‌ که‌ عطر کتاب 

عطر یاس‌ْ و عطر آزادی‌ را بیشتر حس‌ می‌کرد !


دلم‌ می‌خواست‌ تو را

در عصر شمع‌ دوست‌ می ‌داشتم‌ 

در عصر هیزم‌ و بادبزن ‌های‌ اسپانیایی‌

و نامه‌ های‌ نوشته‌ شُده‌ با پر

و پیراهن ‌های‌ تافته ‌ی‌ رنگارنگ‌ 

نه‌ در عصر دیسکو 

ماشین‌ های‌ فراری‌ و شلوارهای‌ جین 


دلم‌ می‌ خواست‌ تو را در عصر دیگری‌ می ‌دیدم‌ 

عصری‌ که‌ در آن‌

گنجشکان‌،پلیکان‌ ها و پریان دریایی‌ حاکم‌ بودند 

عصری‌ که‌ از آن نقاشان‌ بود 

از آن موسیقی‌ دان‌ها 

عاشقان‌ 

شاعران‌ 

کودکان‌

و دیوانگان‌ !


دلم‌ می‌خواست‌ تو با من‌ بودی‌

در عصری‌ که‌ بر گل،شعر بوریا و زن‌،ستم‌ نبود 

ولی‌ افسوس‌ 

ما دیر رسیدیم‌ 

ما گل‌ِ عشق‌ْ را جستجو می‌کنیم‌ 

در عصری‌ که‌ با عشق‌ْ بیگانه‌ است‌



نزار قبانی

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۴/۰۷/۲۸
مجید ت

نظرات  (۳)

عالی بود... :)
پاسخ:
:)
قشنگ بود. نگاه جالبی بود تا به حال بهش برخورده بودم.
پاسخ:
!
نمی دونم چرا هیچ وقت با شعر های نزار کنار نیومدم! با اینکه قشنگه!
پاسخ:
من هم خیلی درک نمی‌کنم ولی این خوب بود

حرف بزن حرف بزن سال‌هاست . . . تشنه‌ی یک صحبت طولانی‌ام

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">