سیاه‌چاله

منِ گُنگی که خواب نمی‌بینم

سیاه‌چاله

منِ گُنگی که خواب نمی‌بینم

سیاه‌چاله

آسمان را نمی‌خواهم
قفس هم برایم زیاد است
مرا همین
حبس شدن در سیاه‌چاله‌ی چشمانت
کافی‌ست!

منوی بلاگ

من و تو و زمین، حضوری اتفاقی

جمعه, ۲۰ شهریور ۱۳۹۴، ۰۳:۲۶ ب.ظ

قسمت‌ات بود پیرتر بشوی، رنگ افسوس، طرح غم باشی
به تو هربار سوءظن ببرند، و تو هربار متهم باشی

حرف از آغوش و عشق کم بزنی، در دل پاره‌ات قدم بزنی
زخم یک سایه ی لگد خورده، پشت یک مرد محترم باشی

حرمت ذاتی‌ات سقوط کند، روح سقراطی‌ات سقوط کند
پشت تنهایی‌ات سکوت کنی، حسرت چند قطره سم باشی

قسمت‌ات بود ناپدید شوی، بروی ماضی بعید شوی
یا که یک حسّ شرم‌گین وسطِ جمله ی "عاشقت شدم"باشی

فکر یک شانه آتش‌ات بزند، حسرت خانه آتش‌ات بزند
وسط گریه‌ی شبانه پُر از، هوس چای تازه دم باشی

شانه ات را دوباره خم بکنند، دست و پای تو را قلم بکنند
عاقلانه به مرگ فکر کنی، باز دیوانه ی قلم باشی




|حامد ابراهیم‌پور|

نظرات  (۶)

سلام 
وبلاگ خوبی دارید
به وبلاگ بنده هم بیاین
موفق باشید
پاسخ:

باشه :)

خوب بود...
پاسخ:
ممنون . . .
۲۰ شهریور ۹۴ ، ۱۶:۴۸ سیـن بـانو ...
"زخم یک سایه ی لگد خورده، پشت یک مرد محترم باشی"
یاد این دو بیت از همین شاعر افتادم: (خیلی این دو بیتو دوست دارم و کلی خاطره!)
تو همینی و همان تقویمت..خودکارت
با همان سیگار و اخم و کت و شلوارت

تو همینی و همان دلهره ی طولانی
با همان اخم فروریخته در پیشانی
پاسخ:
اخم فروریخته!
قشنگ بود...
حس میکنم عاشقی...اگه هستی بیخیال شو..ای روزا عاشقی دیگه کلاس نداره...
پاسخ:
ممنون
:))
عشق . . .
دست و پای مرا قلم بکنند!
پاسخ:
قلم بزن!
شعراش فوق العادست
پاسخ:
آره خیلی خوب بودن ولی یکم شبیه به‌هم‌اند! واسه بعدشون خوب نیست

حرف بزن حرف بزن سال‌هاست . . . تشنه‌ی یک صحبت طولانی‌ام

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">