سیاه‌چاله

منِ گُنگی که خواب نمی‌بینم

سیاه‌چاله

منِ گُنگی که خواب نمی‌بینم

سیاه‌چاله

آسمان را نمی‌خواهم
قفس هم برایم زیاد است
مرا همین
حبس شدن در سیاه‌چاله‌ی چشمانت
کافی‌ست!

منوی بلاگ

که امتداد سکوتم!

پنجشنبه, ۱ تیر ۱۳۹۶، ۰۲:۴۲ ب.ظ

حالا که کلمات شروع کرده اند به چرخیدن برای از یاد بردن این وضعیت، بیا از روی پل هوایی کنار درب شرقی برویم آن طرف که همیشه شلوغ بود. برویم پایین تا آن کوچه روبروی دکه روزنامه فروشی. حالا که آمدی اینجا بایست و شاهد له شدن باش. آرام آرام فرو رفتنم را نگاه کن. مثل همین حالا که فرو رفته ام داخل خودم. و این را یادت باشد که پتو فقط پوسته ایست برای پوشاندن حجم مچالگی! وگرنه گرم شدن حاشیه است. بغل برای گرم شدن است نه پتو. . . اصلا کدام آدم عاقلی است که در این گرما بخزد زیر پتو؟


موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۶/۰۴/۰۱
مجید ت

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

حرف بزن حرف بزن سال‌هاست . . . تشنه‌ی یک صحبت طولانی‌ام

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">