سیاه‌چاله

منِ گُنگی که خواب نمی‌بینم

سیاه‌چاله

منِ گُنگی که خواب نمی‌بینم

سیاه‌چاله

آسمان را نمی‌خواهم
قفس هم برایم زیاد است
مرا همین
حبس شدن در سیاه‌چاله‌ی چشمانت
کافی‌ست!

منوی بلاگ

یک آدمِ گنگِ خواب‌زده

جمعه, ۱۹ تیر ۱۳۹۴، ۰۵:۲۵ ق.ظ

این چند روز توی احیا همه‌اش توی فکر بودم، توی ذهن‌م با خودم حرف می‌زدم، با خدا، با آدمای دور و برم، شده بودم یه آدمِ گنگِ خواب‌زده که صداش درنمیاد، مثل خواب که هرچی می‌خوای داد بزنی ولی صدایی نمی‌تونی تولید کنی! مثل جن‌زده‌ها فقط این‌ور و اون‌ور رو نگاه می‌کردم . . . هی بِکَ یا الله‌ی رو بگی که به گوش خودت هم نمی‌رسه، چه برسه به خدا! فاصله‌ی حنجره تا رگ گردن با فاصله‌اش با گوش یکی‌ه، نمی‌شنوی خدا . . .

گفته بودم دیگه اون آدم نمی‌شم، خودم‌هم بخوام نمی‌تونم، نمی‌شه اصلا . . . اون مجید کجا، این آدمِ گنگِ خواب‌زده کجا!

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۹۴/۰۴/۱۹
مجید ت

خدا

نظرات  (۷)

در شب بیست و سوم، تقدیر نیکو و با برکت برای شما از خداوند متعال آرزو دارم.

چقدر بده. اون لحظه هایی که به خودت میگی اون آدمِ قدیم چقدر بهتر بود ولی میبینی چقدر سخته شدنش و نمیشه. بعدشم (به شخصه ) ول میکنم همه چیزو و کلا بیخیالم میشم. اونوخت بینِ راه های زندگی میمونم و از راهی که نمیدونم کجاست به سمتِ جلو ادامه میدم!
پاسخ:
اون آدم قدیم . . .
مگه می‌شه خود رو به بی‌خیالی نزد؟
خدا شنیده حتما!
چون خدا که رگ کردن نیست!
خودش گفته از رگ هم نزدیک تر!!!
پاسخ:
. . .
یه سوال بپرسم؟...
پاسخ:
بپرسید
من حتی قرآن رو هم جلوم گرفته بودم همش ، روی سرم نبود ! در این حد نگاه میکردم !
پاسخ:
نه من گرفت‌م روی سرم ولی چه گرفتنی . . .؟!
اولش خوندم خنگ ، معذرت :)
پاسخ:
واقعا ممنون‌م :))
۲۷ تیر ۹۴ ، ۰۰:۲۹ آنوشا ناروئی
این دردها جهانی بودند و نمی دانستیم؟!

 دو نقطه پرانتز غم دار #
پاسخ:
بله . . .

حرف بزن حرف بزن سال‌هاست . . . تشنه‌ی یک صحبت طولانی‌ام

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">