سیاه‌چاله

منِ گُنگی که خواب نمی‌بینم

سیاه‌چاله

منِ گُنگی که خواب نمی‌بینم

سیاه‌چاله

آسمان را نمی‌خواهم
قفس هم برایم زیاد است
مرا همین
حبس شدن در سیاه‌چاله‌ی چشمانت
کافی‌ست!

منوی بلاگ

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «داستان ترسناک» ثبت شده است

زن‌م دی‌شب منو از خواب بیدار کرد که بهم بگه یه دزد وارد خونه‌مون شده.

دو سال پیش یه دزد وارد خونه‌مون شد و زنم رو کشت . . .


۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱ ۲۰ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۰۰
مجید ت

زن‌م که کنارم روی تخت خوابیده بود ازم پرسید که چرا این‌قدر سنگین نفس می‌کشم؟

ولی من سنگین نفس نمی‌کشیدم . . .

۱۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۱۹ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۰۰
مجید ت
با صدای چند ضربه به شیشه از خواب بیدار شدم، اول فکر کردم صدا از پنجره میاد، تا این‌که صدا رو از آینه شنیدم . . .



+یه سری داستان خیلی کوتاهِ ترس‌ناک رسیده به دستم(شاید دیده باشیدشون جاهای دیگه) که از ام‌شب سعی می‌کنم هرشب ساعت 00:00 بذارم‌شون :)

۱۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۰۰
مجید ت