سیاه‌چاله

منِ گُنگی که خواب نمی‌بینم

سیاه‌چاله

منِ گُنگی که خواب نمی‌بینم

سیاه‌چاله

آسمان را نمی‌خواهم
قفس هم برایم زیاد است
مرا همین
حبس شدن در سیاه‌چاله‌ی چشمانت
کافی‌ست!

منوی بلاگ

۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر» ثبت شده است

دل‌ام می‌خواست خوشتان کنم

اما هیــچ خوشی‌ای در سفره ندارم

می‌شه بخندین؟

ـــــــــــــ

مادر من سربه‌راه نشدم

اما هرشب سجاده‌ای را که برایم فرستاده‌ای را باز می‌کنم

و یادت را تا می‌کنم

ـــــــــــــ

اما من حالا

تنها یک غم‌گین شده‌ام . . .



+قسمت‌هایی از شعری که سجاد افشاریان در خندوانه خوند

++قسمت‌های شعریِ اجراش فوق‌العاده بود

+++به من نگا نکنید، بخندید :)

تو هم بخند . . .

۱۵ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۴ ، ۲۲:۱۳
مجید ت

یه روز بالاخره می‌زنه به سرم و کل چیزایی که توشون شعر نوشتم رو می‌سوزونم و پاک می‌کنم! چه اون برگه‌های روی میز رو، چه فایلِ روی گوشی رو، چه دفتر رو، چه وب‌لاگِ توی بلاگفا رو، چه اون سایت شعر سپید، چه . . . همه چیز رو از بین می‌برم!


+ام‌روز اگر بیرون نبودم همین اتفاق می‌افتاد . . .

۱۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۴ ، ۲۰:۰۸
مجید ت
قبل رفتن دو سه خط فحش بده، داد بکش
هی تکان‌م بده، نفرین کن و فریاد بکش

قبل رفتن بگذار از تهِ دل آه شوم
طوری از ریشه بکش ارّه که کوتاه شوم


علی‌رضا آذر
۱۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۴ ، ۱۲:۲۰
مجید ت

من بعضی وقت‌ها سعی می‌کنم یه کلمه‌های خاصی رو توی شعر به کار ببرم(البته من شاعر نیستم‌ها. صرفا یه چرتی می‌گم فقط!). یکیش چشم‌ه که سعی کردم همیشه به کار ببرمش، یا مثلا یه روز به سرم زد کلمه فاحشه رو بیارم توی متن و حالا کلمات دیگه هم بوده. دی‌روز یهو به سرم زد "علی ای‌ُحال" رو بیارم توی یه بیت :دی (نخندید خب این‌م یه کلمه‌ست دیگه :دی). یه بیت نوشتم که خودم خیلی دوستش دارم :)


عـلـی ای‌حـال ایـن که شعری بگویم بس است

همین کز دو چشمت دو بیتی بگویم بس است


:)

۶ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۰۱
مجید ت

تو را که دیدم، دیدم شعر یعنی تو

به این نتیجه رسیدم که شعر یعنی تو


کسی نبود و -چه بهتر! تو را نمی‌دیدند-

بلند داد کشیدم که شعر یعنی تو



جواد شیخ الاسلامی

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۴ ، ۱۴:۴۱
مجید ت
در شعر
لطافت سرخی هست
استعاره از گونه های تو،
که با شرم می نویسمش،
استعاره از این که
دلم می خواهد ببوسمت...


"کامران رسول زاده"
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ خرداد ۹۴ ، ۱۱:۰۵
مجید ت

بانوی گیسو حنایی ام
تو را دوست دارم!
چون لحظه شوق،
در گشودن هدیه ای که نمی دانم چیست.
دوستت دارم
چون غوغای درون و لرزش دست و دل؛
در آستانه دیداری!
دوستت دارم!
چون گفتن " شکر خدا من زنده ام"
گفتی اگر تورا ؛
اگر تو را از دست دهم خواهم مرد
نه؛
تو زنده می مانی.
یاد من چون دود سفید،
در یاد محو خواهد شد
و تو خواهی ماند
بانوی گیسو حنایی ام !
بانوی گیسو طلایی ام!
بانوی قلب من

عمر اندوه در قرن ما یکسال بیشتر نیست


ناظم حکمت


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۴ ، ۱۱:۵۰
مجید ت
تنها شدن را دوست دارم... غار داری؟
جایی برای خلوت بسیار داری؟

جایی برای خلسه و خوابیدن روح
جایی برای کشتن تکرار داری؟

امشب تصور کن انا الحق حرف ما بود
جایی برایی نصبِ دوتّا دار... داری؟

اصلا ولش کن هر چه گفتم را ... ولش کن
اصلا ولش کن شعر را.... سیگار داری؟


محسن انشایی
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۹۴ ، ۱۲:۵۰
مجید ت
بهار آمده اما هوا هوای تو نیست
مرا ببخش اگر این غزل برای تو نیست

به شوق شال و کلاه تو برف می آمد...
و سال هاست از این کوچه رد پای تو نیست

نسیم با هوس رخت های روی طناب
به رقص آمده و دامن رهای تو نیست

کنار این همه مهمان چقدر تنهایم!
میان این همه ناخوانده،کفش های تو نیست

به دل نگیر اگر این روزها کمی دو دلم
دلی کلافه که جای تو هست و جای تو نیست

به شیشه می خورد انگشت های باران...آه...
شبیه در زدن تو...ولی صدای تو نیست

تو نیستی دل این چتر، وا نخواهد شد
غمی ست باران...وقتی هوا هوای تو نیست...!


اصغر معاذی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ خرداد ۹۴ ، ۲۲:۲۱
مجید ت