سیاه‌چاله

منِ گُنگی که خواب نمی‌بینم

سیاه‌چاله

منِ گُنگی که خواب نمی‌بینم

سیاه‌چاله

آسمان را نمی‌خواهم
قفس هم برایم زیاد است
مرا همین
حبس شدن در سیاه‌چاله‌ی چشمانت
کافی‌ست!

منوی بلاگ

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «علی‌رضا آذر» ثبت شده است

قبل رفتن دو سه خط فحش بده، داد بکش
هی تکان‌م بده، نفرین کن و فریاد بکش

قبل رفتن بگذار از تهِ دل آه شوم
طوری از ریشه بکش ارّه که کوتاه شوم


علی‌رضا آذر
۱۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۴ ، ۱۲:۲۰
مجید ت

گفته بودی همیشه خواهی ماند
سنگ بارید شیشه خواهی ماند

گفته بودی ترک نخواهی خورد
دین و دل از کسی نخواهی برد

گفته بودی عروس فردایی
با جهانم کنار می آیی

گفته بودی دچار باید بود
مرد این روزگار باید بود

گفته بودی بهار در راه است
ماه باران سوار در راه است

گفته بودی ولی نشد انگار
دست از این کودکانه ها بردار

گفته بودم نفاق می افتد
اتفاق ، اتفاق می افتد

گفته بودم شکست خواهم خورد
از تو هم ضربه شست خواهم خورد

گفته بودم در اوج ویرانی
از من و خانه رو بگردانی

هر چه بود و نبود خواهد مرد
مرد این قصه زود خواهد مرد


علی‌رضا آذر

۱۳ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۴ ، ۱۱:۳۷
مجید ت