سیاه‌چاله

منِ گُنگی که خواب نمی‌بینم

سیاه‌چاله

منِ گُنگی که خواب نمی‌بینم

سیاه‌چاله

آسمان را نمی‌خواهم
قفس هم برایم زیاد است
مرا همین
حبس شدن در سیاه‌چاله‌ی چشمانت
کافی‌ست!

منوی بلاگ

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مصطفی مستور» ثبت شده است

بدون شک یکی از اختراع های مهم بشر که شاید آن را تنها بتوان با اختراع هواپیما و کامپیوتر یا کشف پنی‌سیلین و الکتریسیته مقایسه کرد، همین تیرخلاص است . تیرخلاص معادل فارسی ترکیب فرانسوی Cuop De Grace  (کشتن از روی ترحم) است که البته ترجمۀ دقیقی نیست. معادل انگلیسی این واژه، death blow (ضربۀ کشنده) است که آن‌هم مفهوم اصلی را به خوبی منتقل نمی کند. شاید به همین دلیل است که انگلیسی زبان ها گاهی به جای death blow از همان اصطلاح فرانسوی Cuop De Grace استفاده می کنند. کشتن با استفاده از شلیک در شقیقه که در واقع به منظور رهایی انسان_حیوان از درد مزمن و شدید اختراع شد، به وضوح نبوغ انسان را در انجام کاری که هم‌زمان خشونت‌آمیز و ترحم‌آمیز است، نشان می‌دهد. البته بشر قبلا بارها استعداد خودش را در اختراع پدیده های حیرت‌انگیز مثل تیرخلاص نشان‌داده است. برای نمونه، زندان یکی از این اختراع ها است که در نوع خودش یکی از جالب‌ترین ها هم است. این که انسانی را از محیطی به وسعت کرۀ زمین جدا کنیم و سپس به عنوان تنبیه او را در فضایی بسیار کوچک_تنها به ابعاد سه قدم در چهار قدم_محصور کنیم و هم‌زمان از او مراقبت کنیم تا زنده بماند،دست‌اورد بزرگی برای انسان معاصر محسوب می‌شود. دربارۀ این ابداع بزرگ کتاب‌های زیادی نوشته شده است. .... البته انسان اختراع‌های هوشمندانۀ دیگری هم داشته‌است که تامل در آن‌ها سودمند است . برای نمونه، جوخۀ آتش که به منظور تقسیم هم‌زمان مسئولیت کشتن کسی که میان چند نفر و در عین‌حال تبرئۀ همۀ آن‌ها ابداع شد، یکی از این موارد است. این اختراع هنوز هم در میان بهترین اختراعات مهم انسان در دویست سال اخیر محسوب می‌شود.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


این قسمتی از یک پاورقی از کتاب "سه گزارش کوتاه درباره نوید و نگار" است که به نظرم عالی‌ترین چیزی که مصطفی مستور توی کتاب‌ش گفته همینه. البته خیلی چیزای خوب دیگه‌ای هم توی کتاب آورده. واقعا کتاب خیلی خوبی‌ه. توصیه می‌کنم حتما بخوند.


+وَ تو تیرخلاص من بودی . . .

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۴ ، ۱۵:۵۶
مجید ت

درست همان لحظه بود که با تمام وجود احساس کردم می‌توانم زیر تکان‌های شدید قطاری که مثل موشی کور تونل زیرزمینی شهر را به‌سرعت می‌پیمود، یکی از بهترین شعرهای همه‌ی زندگی‌ام را برای او بگویم بعد مثل ابله‌ها جلو بروم و تقدیمش کنم. کاری که شاید می‌توانست مرا یک قدم کوچک به به دختری که بی‌دلیل _ و کدام عشق دلیل می‌خواهد؟ _ داشتم عاشقش می‌شدم نزدیک کند.


تهران در بعدازظهر/ مصطفی مستور/ نشر چشمه

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ خرداد ۹۴ ، ۱۱:۵۱
مجید ت