سیاه‌چاله

منِ گُنگی که خواب نمی‌بینم

سیاه‌چاله

منِ گُنگی که خواب نمی‌بینم

سیاه‌چاله

آسمان را نمی‌خواهم
قفس هم برایم زیاد است
مرا همین
حبس شدن در سیاه‌چاله‌ی چشمانت
کافی‌ست!

منوی بلاگ

۲۱ مطلب با موضوع «شعر نو و جهان» ثبت شده است

آرام شده‌ام
مثل درختی در پاییز
وقتی تمام برگ‌هایش را
باد برده باشد !



رضا کاظمی

۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۹۵ ، ۱۰:۱۷
مجید ت

اگر دری میان ما بود،
می‌کوفتم؛
درهم می‌کوفتم!

اگر میان ما، دیواری بود،
بالا می‌رفتم، پایین می‌آمدم؛
فرو می‌ریختم!

اگر کوه بود، دریا بود،
پا می‌گذاشتم
بر نقشه‌ جهان و
نقشه‌ای دیگر، می‌کشیدم!

اما میان ما، هیچ نیست
هیچ؛
و تنها با هیچ،
هیچ کاری نمی‌شود کرد...



شهاب مقربین



+دیگه خجالت می‌کشم بگم سعی می‌کنم بیش‌تر باشم!

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۵ ، ۱۴:۳۳
مجید ت

می‌گفتم: بالان

می‌گفتند: باران کوچولو! باران!

و به‌خدا قسم از آسمان فقط بالان می‌بالید!


باران می‌بارد

درست مثل بالان

ابرها

    اما

هنوز با همان زبان همیشگی‌شان حرف می‌زنند . . .



حمیدرضا شکارسری


+می‌خواستم چیز دیگه پست کنم ولی هرچی کلنجار رفتم نشد . . .

۶ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۴ ، ۲۰:۵۱
مجید ت

بیا در این شهر

برای بک‌دیگر پیدا نشویم

من که سال تا ماه

سرم در لاک خودم است

فقط 

در زادروزت

اشک شمع را درمی‌آورم

اما تو!

عروس شهر . . .!



+هرچه کردم نتونستم ادامه‌اش بدم . . .

++منِ او به‌دستم رسید

+++از ضعیف‌ترین نوشته‌هایی که دوست‌اش دارم!

۱۵ نظر موافقین ۶ مخالفین ۱ ۲۳ آبان ۹۴ ، ۱۸:۴۹
مجید ت

به خاطر انارها برگرد

زیرا ما

زیر آن شکوفه های درخشان

وعده کرده بودیم

با انارهای رسیده ملاقات کنیم


هوا در این شب پاییز

ایستاده است

روی قول خودش

ما از هوا کمتریم؟



پونه ندایی


+انارهای درخت رسیدند . . .

۸ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۴ ، ۱۹:۰۸
مجید ت

بانوی‌ من‌ 

دلم‌ می‌ خواست‌ در عصر دیگری‌ دوستت‌ می ‌داشتم‌ 

در عصری‌ مهربان ‌تر و شاعرانه ‌تر 

عصری‌ که‌ عطر کتاب 

عطر یاس‌ْ و عطر آزادی‌ را بیشتر حس‌ می‌کرد !


دلم‌ می‌خواست‌ تو را

در عصر شمع‌ دوست‌ می ‌داشتم‌ 

در عصر هیزم‌ و بادبزن ‌های‌ اسپانیایی‌

و نامه‌ های‌ نوشته‌ شُده‌ با پر

و پیراهن ‌های‌ تافته ‌ی‌ رنگارنگ‌ 

نه‌ در عصر دیسکو 

ماشین‌ های‌ فراری‌ و شلوارهای‌ جین 


دلم‌ می‌ خواست‌ تو را در عصر دیگری‌ می ‌دیدم‌ 

عصری‌ که‌ در آن‌

گنجشکان‌،پلیکان‌ ها و پریان دریایی‌ حاکم‌ بودند 

عصری‌ که‌ از آن نقاشان‌ بود 

از آن موسیقی‌ دان‌ها 

عاشقان‌ 

شاعران‌ 

کودکان‌

و دیوانگان‌ !


دلم‌ می‌خواست‌ تو با من‌ بودی‌

در عصری‌ که‌ بر گل،شعر بوریا و زن‌،ستم‌ نبود 

ولی‌ افسوس‌ 

ما دیر رسیدیم‌ 

ما گل‌ِ عشق‌ْ را جستجو می‌کنیم‌ 

در عصری‌ که‌ با عشق‌ْ بیگانه‌ است‌



نزار قبانی

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۴ ، ۱۵:۵۲
مجید ت

تو زیباتری

یا

این پاییزِ رسیده؟



عباس حسین‌نژاد


+سوال مسخره‌ایه نه؟

++خیلی خیلی ببخشید که بهتون سر نمی‌زنم، واقعن شرمنده‌ام! نه نت درست و حسابی دارم و نه سیستم خوب واسه وب گردی. لینک تلگرام رو می‌ذارم قسمت «من»، اگر کار خاصی داشتید درارتباط باشیم.

۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۵ مهر ۹۴ ، ۱۱:۲۰
مجید ت
به سعید داودی(آقاگل) عزیز که با سوال‌اش در پست قبلی وادار به نوشتن‌ام کرد!
و البته برای تو و چشم‌هایت . . . هرچند پیش تو شعرِ[؟؟؟!] ضعیفی‌است!

چه فرقی دارد
مردی درون سیاه‌چاله‌ی فضایی
یا داخل سیاه‌چاله‌ی کاخ باکینگ‌هام؟

مردی که گرفتار چشم‌هایت باشد
از تمام آن‌ها بیش‌تر عذاب می‌کشد
دنیا برایش
از سیاه‌چاله‌ی کاخ تنگ‌تر
نمورتر
سیاه‌تر

و خواب‌هایش
از فضا گنگ‌تر
وهم‌انگیزتر
می‌شود


+نوزده ساله‌گی منهای دو روز . . .  1394/07/12
۱۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۹۴ ، ۱۶:۴۳
مجید ت

حالا بعد از تو

این مرد

یادت را قدم می‌زند

و دریا

تمام نبودنت را

به ساحل می‌کوبد


+از شعری [شاید] نیمه‌تمام

۱۰ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۴ ، ۲۲:۱۶
مجید ت

. . . فعلن تا این برنج کهنه‌ی هندی قد بکشد

از کهنه‌ترین شراب‌مان که چهارساله است وُ

یادگار قرن ماضی

دو گیلاس لب به لب

بگذار کنار دست‌مان.

شراب خوب هر جرعه‌اش

برای از یاد بردن یک قرن کافی است

جرعه جرعه

آن‌قدر می‌توانیم عقب برویم

که بعد از شام

سر از نخلستان‌های مهتابیِ بین‌النهرین درآوریم

و حوالیِ نیمه شب

از بدویتی برهنه و بی‌مرز . . .


عباس صفاری/ کبریت خیس

۹ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۴ ، ۱۵:۲۸
مجید ت

دل‌ام می‌خواست خوشتان کنم

اما هیــچ خوشی‌ای در سفره ندارم

می‌شه بخندین؟

ـــــــــــــ

مادر من سربه‌راه نشدم

اما هرشب سجاده‌ای را که برایم فرستاده‌ای را باز می‌کنم

و یادت را تا می‌کنم

ـــــــــــــ

اما من حالا

تنها یک غم‌گین شده‌ام . . .



+قسمت‌هایی از شعری که سجاد افشاریان در خندوانه خوند

++قسمت‌های شعریِ اجراش فوق‌العاده بود

+++به من نگا نکنید، بخندید :)

تو هم بخند . . .

۱۵ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۴ ، ۲۲:۱۳
مجید ت

و تو هم روزی پیر می‌شوی

اما من، پیرتر از این نمی‌شوم


منتظرم بیایی

و از برابر من بگذری


زیبا، پیر شده، آراسته به نوری

که از تاریکیِ من دریغ کرده‌ای . . .



شمس لنگرودی

۱۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۹۴ ، ۱۱:۲۳
مجید ت

می‌روی وُ فقط

یک شهر،

بدونِ خاطره‌ی با تو بودن

می‌ماند!


مجید توانگر



+دستِ سرد وُ بغضِ مرد وُ نیمکتِ خالی . . .

۱۶ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۹۴ ، ۱۳:۰۴
مجید ت

شیخ دهکده

امروز عقد تو را میخوانَد

فردا نماز مرا


"کنعان محمدی"

۹ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۴ ، ۱۴:۵۹
مجید ت
آسمان را نمی‌خواهم
قفس هم برایم زیاد است
مرا همین
حبس شدن در سیاه‌چاله‌ی چشمانت
کافی‌ست!

مجید توانگر

:)
۸ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۸ تیر ۹۴ ، ۱۲:۴۲
مجید ت
مازیار: سرمای لندن همه‌ی گرمای من رو کشت، ذوق و شوق‌م رو ازم گرفت. حالا شاید این‌جا یه کارایی کردم.
[مکث]
اگه خورشید بیاد بیرون . . .

_____________

اگر دست من بود
خوابِ تو را می‌کشیدم
و از رنگ‌های شاد
بالا می‌رفتم
آن‌وقت
ترس‌م از بهار می‌ریخت
یاد نیلوفر می‌افتادم
آواز کوچکی می‌خواندم
اما
تو می‌دانی
دست من نیست


وحیده محمدی

. . . . . .


این دوتا(یکی صحبت مازیار و دومی شعر) رو از فیلم اشباح انتخاب کردم. نظری درباره فیلم ندارم، ولی جاهایی که شعر می‌خونه رو خیلی دوست داشتم.
و من چقدر شبیه قسمت های بولد شده ام . . .
۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۴ ، ۱۰:۲۳
مجید ت

در سرم

صدای بوق‌های پی‌درپی است

چقدر فکرم را

اشغال کرده‌ای . . .!


مجید توانگر

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۴ ، ۱۵:۳۱
مجید ت

نگاهم که می‌کنی

از عشق

می‌ترکم


چشمانت توپ جنگیست



"مجید توانگر"

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۴ ، ۱۲:۱۹
مجید ت
در شعر
لطافت سرخی هست
استعاره از گونه های تو،
که با شرم می نویسمش،
استعاره از این که
دلم می خواهد ببوسمت...


"کامران رسول زاده"
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ خرداد ۹۴ ، ۱۱:۰۵
مجید ت
بوسه‌هایت
مرگ را به تأخیر می‌اندازند.

مرا ببوس!



رضا کاظمی

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۹۴ ، ۱۵:۳۰
مجید ت