هی شرمساری شرمساری شرمساری
جز شرمساری از خودت چیزی نداری
هی ناامیدی ناامیدی ناامیدی
از هیچکس حتی خودت خیری ندیدی
هی تنگدستی تنگدستی تنگدستی
چشماتو رو هرچی دلت میخواست بستی
هی آستین بردی به چشمای نجیبت
دستات خجالت میکشیدن توی جیبت
چاووشی میخونه
+با این و اون نجنگ، فرار کن فرار