شب، التهاب، عشق، غزل، نقطه چین
نامه، جواب، عشق، غزل، نقطه چین
سیگار، گریـــــه، خاطــــره، آب، قرص
آتش، عذاب، عشق، غزل، نقطه چین
باران، حیات، کوچـــــه، خیابان، سکوت
روز، اضطراب، عشق، غزل، نقطه چین
بد، خوب، زشت، مرگ، خـــدا، زندگی
پایان، سراب، عشق، غزل، نقطه چین
ساحل، غروب، خسته، خیانت، غروب
شاعـــــــر، طناب، عشق، غـــــــزل، . . . .
جلیل صفربیگی
خدا سیاستمدارِ محافظهکاریه و کارش رو خوب بلده. مث آقای "ل"، آقای "ب"، آقای "و"، آقای "ت" و . . . توی سیاست ایران. همیشه یکی به میخ میزنن یکی به نعل. اینها هم از خدا یاد گرفتند. یه عبارتی داریم توی دین به اسم "خوف و رجا" که دلیل محکمی واسه همین محافظهکاریه، یعنی خدا توی حرفاش توی قرآن جوری حرف زده که یهبار کلی میترسی از اینکه خشم خدا بگیردت، یهبار به رحمانیت خدا امیدوار میشی که ببخشه تو رو. همون یکی به میخ و یکی به نعل زدنِ خودمونه. از اولی که شروع کردم به نوشتن این وبلاگ همیشه باهام همینکار رو کرده. تو یه دورهای بدترین روزای عمرم رو گذروندم، بعدش یکم خدا دُزِ سختیها رو کم کرد، میشه گفت شُلاش کرد، و دوباره باز محکماش کرد :/ یه انیمیشنی بود که دیرین دیرین در مورد مذاکرات ساخته بود بعد مذاکره کننده هی میومد میگفت اوضاع خرابه، بعد دو ثانیه بعدش میگفت اوضاع خوب شد و هی این تکرار میشد. دقیقا شدم شبیهِ اون!
نمیدونم دلیل اینکارهاش رو، نمیفهمم . . .
+بس کن دیگه خدا! تکلیف رو معلوم کن . . .
این چند روز توی احیا همهاش توی فکر بودم، توی ذهنم با خودم حرف میزدم، با خدا، با آدمای دور و برم، شده بودم یه آدمِ گنگِ خوابزده که صداش درنمیاد، مثل خواب که هرچی میخوای داد بزنی ولی صدایی نمیتونی تولید کنی! مثل جنزدهها فقط اینور و اونور رو نگاه میکردم . . . هی بِکَ یا اللهی رو بگی که به گوش خودت هم نمیرسه، چه برسه به خدا! فاصلهی حنجره تا رگ گردن با فاصلهاش با گوش یکیه، نمیشنوی خدا . . .
گفته بودم دیگه اون آدم نمیشم، خودمهم بخوام نمیتونم، نمیشه اصلا . . . اون مجید کجا، این آدمِ گنگِ خوابزده کجا!
وَ این سومین سال است که بدتر از سالهای قبله و من بدتر، خرابتر و خلاصه هرصفت بدی بهعلاوه «تر» هستم. دیگه همه اتفاقات رو از بَر هستم و هیچ علاقه و اشتیاقی ندارم واسه اینکه دعا کنم که بهتر بشه . . . فقط واسه اینکه ارتباطم باهاش قطع نشه احیا رو میرم و کارهای دیگه رو میکنم، خدارو چه دیدید شاید نگاهش به این کوچه پسکوچهها هم خورد.
خدایا ببخش که دیگه اون مجیدِ قبلی نیستم، ببخش که دیگه نمیتونم خوب باشم، ببخش که اینقدر بد شدم، ببخش که اینقدر ناامیدم، ببخش، فقط همین!