سیاه‌چاله

منِ گُنگی که خواب نمی‌بینم

سیاه‌چاله

منِ گُنگی که خواب نمی‌بینم

سیاه‌چاله

آسمان را نمی‌خواهم
قفس هم برایم زیاد است
مرا همین
حبس شدن در سیاه‌چاله‌ی چشمانت
کافی‌ست!

منوی بلاگ

۲۴ مطلب با موضوع «همین‌جوریات» ثبت شده است

این کلیپ را ببینید لطفا

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۹۵ ، ۰۶:۰۰
مجید ت

مکان: نمایش‌گاه کتاب روی ‌های محوطه

دخترک از غرفه کودک و نوجوان اومد بیرون و به مامانش گفت: مامان ببین چیا گرفتیم و زارررت پلاستیکشو خالی کرد  وسط چمنا  :))

ما هم پقی زدیم زیر خنده :دی

۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۰:۲۲
مجید ت

به‌جای زنده‌گی کردن بشینید ۲۰تا قسمتِ رادیو چهرازی رو گوش بدید!

۶ نظر موافقین ۵ مخالفین ۱ ۳۰ دی ۹۴ ، ۱۸:۵۲
مجید ت
سَرد و بی طاقَت و یِک ریز، دِلَ‌ام می‌لَرزَد
دُو قَدَم مانده به پاییز، دِلَ‌ام می‌لَرزَد...


الهام عمومی


+یک دانش‌جوعِ خسته از کارهای ثبت‌نام :/
۱۳ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۹۴ ، ۱۵:۵۲
مجید ت

آلبوم جدید چارتار "جاده می‌رقصد" فردا توی کاخ نیاوران رونمایی می‌شه و من هی غصه می‌خورم، هی غصه می‌خورم :(

۱۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۹۴ ، ۱۸:۱۷
مجید ت

محمد(ص) را [با تمام نقدهایی که بهش وارد است] ببینید.

۹ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۹۴ ، ۰۹:۱۶
مجید ت

حال اون پشه‌ای که داره آروم و بی‌سروصدا راه خودشو می‌ره که یهو زارپ می‌خوره تو شیشه یه ماشین! (:(



+خنده‌های عصبی . . .

۱۶ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۴ ، ۲۲:۵۸
مجید ت

از بچه‌گی زیاد مشهد می‌رفتیم. پدر تعریف می‌کرد یه بار که دو سه ساله بودم خیلی دوست داشتم یه‌ دونه از کبوترهای حرم رو بگیرم باهاش بازی کنم. نشسته بودیم توی صف واسه نماز که یه کبوتر میاد پایین میاد پایین و صاف می‌شینه رو پای من :) کلی ذوق می‌کنم و این حرفا. همه هم با چشم گرد نگاه می‌کردن به ماها. بعدش هم یکم نازش می‌کنم و می‌پرونمش که بره! حالامو نبینید، یه روزی مویرگی نفوذ داشتم توی آستان قدس :)

۱۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۴ ، ۲۳:۰۱
مجید ت

لوکیشن:

بیست متر مانده به خانه‌مان، سر یک کوچه که می‌خوره به خیابان‌مون


بازیگران:

مجید ت و گربه‌ی محله‌شان!


داستان:

داستان از این قراره که بنده‌ی سرا پا تقصیر هندزفری به گوش داشتم از بیرون برمی‌گشتم خونه. همین‌جوری که چاووشی داشت می‌خوند "زیر بیدِ بی‌مجنون می‌خوابم" و این حرفا، سرخوشانه رسیدم به اون کوچه‌ای که می‌خوره به خیابون‌مون و خب بین این‌ورِ پیاده رو با اون‌ورِش یه قسمت بریدگی هست واسه این‌که کوچه برسه به خیابون ما. جناب گربه سرِ اون‌ طرفِ پیاده رو با حالتی شاهانه و رو به افق ایستاده بود. مثل شیرشاه که سرِ اون تخته سنگ با غرور به افق نگاه می‌کرد! عینهو همون. دوتا پای عقب خوابیده بودن و روی پاهای جلو ایستاده بود و حالت خاصی به دُم‌ش داده بود! بگذریم. ما هم گفتیم خب این گربه خودیه و نزدیکش که شدیم دم‌ش رو می‌ذاره روی کولش و دِ برو که رفتیم . . . ولی خب نشد آن‌چه باید می‌شد. اشتباه محاسباتی کردیم. یه فاکتوری رو به حساب نیاوردیم. گفتم که سرخوشانه راه افتادم برم نزدیکش ولی ولی ولی . . . قدم به قدم که نزدیکش می‌شدم انگار غرورش بیش‌تر می‌شد و مثل یه شمشیر زنی که جلوش زن‌ش رو کشتن، ولی می‌دونه طرف مقابل قوی‌تره هی و به خودش امید می‌ده که تو می‌تونی، مصمم‌تر می‌شد. سه چار قدم مونده بود، از این صلابت‌ش انگشت به دهن مونده بودم، با یه حساب سرانگشتی به این نتیجه رسیدم که نباید این‌جوری باشه، الان این باید روی پشت بوم همسایه باشه از ترس ولی خب من هم غرورم اجازه نمی‌داد عقب بکشم، شده بودم مث این دوئل کارایی که با ماشین دوئل می‌کنن به این صورت که با ماشین میان طرف همدیگه و هی وسایل کلیدی ماشین مث دنده و فرمون و این چیزا رو پرت می‌کنن بیرون که بگن آره ما از هیچی ترس نداریم! حاشیه نریم.سه چار قدم شد دو قدم ولی از صلابت گربه کم نشد که هیچ، شد آن‌چه نباید می‌شد! چشم تو چشم بودیم که یکهو مثل یه ماشین نور بالا زد با چشاش :/ اونم نور بالا با لامپ زِنون. هنوز که هنوزه خداوکیلی از بازسازی اون لحظه تن‌م می‌لرزه. یکهو نور بالا رو که زد تو دل‌م آشوب به‌پا شد. فرمون رو کج کردم سمت راست و دیگه نفهمیدم چجوری رسیدم توی خونه . . .

۱۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۴ ، ۲۳:۴۸
مجید ت

زن‌م دی‌شب منو از خواب بیدار کرد که بهم بگه یه دزد وارد خونه‌مون شده.

دو سال پیش یه دزد وارد خونه‌مون شد و زنم رو کشت . . .


۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱ ۲۰ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۰۰
مجید ت

زن‌م که کنارم روی تخت خوابیده بود ازم پرسید که چرا این‌قدر سنگین نفس می‌کشم؟

ولی من سنگین نفس نمی‌کشیدم . . .

۱۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۱۹ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۰۰
مجید ت
با صدای چند ضربه به شیشه از خواب بیدار شدم، اول فکر کردم صدا از پنجره میاد، تا این‌که صدا رو از آینه شنیدم . . .



+یه سری داستان خیلی کوتاهِ ترس‌ناک رسیده به دستم(شاید دیده باشیدشون جاهای دیگه) که از ام‌شب سعی می‌کنم هرشب ساعت 00:00 بذارم‌شون :)

۱۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۰۰
مجید ت

من اگر یه روزی به مرگِ غیرطبیعی(بدون بیماری) بمیرم مطئن باشید توی برگه‌ی فوت، دلیل مرگ رو می‌زنن "اُوِدوز به دلیل خوردن زیاد تخمه آفتاب‌گردان"! بله درست دیدید تخمه :دی از بس که خوردنیه این بشر :)) واقعا تخمه یکی از آفریده‌ها و نعمت‌های توپِ خداست. حتی می‌تونست لقب اشرف مخلوقات رو هم بگیره ولی خب ناداوری شد در حقش و این لقب رو به ما انسان‌ها دادن! حتی چندین روایت داریم که اون جمله خدا که می‌گه "تبارک الله احسن الخالقین"، خطاب به تخمه گفته ولی انسان‌ها حسودی کردن و گفتند به ما گفته :دی


۱۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۴ ، ۱۷:۳۳
مجید ت

من بعضی وقت‌ها سعی می‌کنم یه کلمه‌های خاصی رو توی شعر به کار ببرم(البته من شاعر نیستم‌ها. صرفا یه چرتی می‌گم فقط!). یکیش چشم‌ه که سعی کردم همیشه به کار ببرمش، یا مثلا یه روز به سرم زد کلمه فاحشه رو بیارم توی متن و حالا کلمات دیگه هم بوده. دی‌روز یهو به سرم زد "علی ای‌ُحال" رو بیارم توی یه بیت :دی (نخندید خب این‌م یه کلمه‌ست دیگه :دی). یه بیت نوشتم که خودم خیلی دوستش دارم :)


عـلـی ای‌حـال ایـن که شعری بگویم بس است

همین کز دو چشمت دو بیتی بگویم بس است


:)

۶ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۰۱
مجید ت

خیلیا هستن که دوست دارن یه جاهایی برن و یا تو موقعیت‌های جالبی باشند و اون رو تجربه کنند. یکی دوست داره کشورهای مختلف رو بره، یکی مکان‌های دیدنی و . . .

من با این‌که خیلی دوست دارم ایتالیا و مخصوصا ونیز رو ببینم، ولی یه چیز دیگه‌ای رو خیلی بیش‌تر می‌خوام تجربه کنم و حسش کنم، اونم "کما"ست! شاید تعجب کنید ولی فکر می‌کنم ناب‌ترین چیز واسه تجربه کردن همین کماست. این‌که چندین و چند روز بدون استرس و اینا می‌گیری می‌خوابی به کنار :دی می‌تونی یه برزخ رو بدون این‌که بمیری تجربه کنی و این خیلی خوب و جالبه. البته واقعا ریسکش بالاست و ممکنه یهو مستقیم بری تو برزخ :)) ولی خب به تجربه‌ش می‌ارزه :)


+روانی هم خودتونید :)

۱۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۲ ۱۲ مرداد ۹۴ ، ۱۳:۵۰
مجید ت

تازه سر از توی تخم درآورده بودم. تازه داشتم اطرافم رو نگاه می‌کردم، بررسی می‌کردم و تو دنیای خودم خیال‌بافی می‌کردم. از اون بالا همه چیز معلوم بود و همه رو می‌دیدم. همین‌جور که داشتم نگاه می‌کردم چشمم خورد به چیزی، یه پرنده که طعمه‌ی ما بود. آخه عقاب‌ها همه چیز رو به چشم طعمه نگاه می‌کنند ولی اون رو نمی‌شد طعمه حساب کرد. اصلا حس و حال دیگه داشتم بهش. پریدم و رفتم سراغش. فکر کرد به عنوان طعمه می‌خوام بگیرمش، فرار کرد. هرچی صدا می‌کردم نمی‌شنید. اصلا زبون ما رو نمی‌فهمید. کلی وقت دنبالش کردم و درست وقتی داشتم می‌رسیدم اون اتفاق افتاد. لعنتی . . . نزدیکش بودم، فقط به اون فکر می‌کردم و این‌که بهش برسم ولی یهو صدای تیر اومد! سوزش، همه چیز سیاه و تیره شد، وَ سقوط . . .



+این یه داستان کودکان نیست :|

++داستان نیست اصلا، واقعیت هم نیست، خیال هم نیست، همه چیز هست و هیچ چیز نیست

۱۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۹۴ ، ۱۶:۰۳
مجید ت

شب واقعا واسه‌ی من پدیده جالب و شگفت‌انگیزیه. کلا تاریکی که یه نور کمی توش باشه خیلی آرامش بخش و خوبه. حالا سوال من اینه که چرا خدا شب رو واسه خواب آفریده؟ واقعا چجوری دل‌ش اومده این‌کار رو بکنه؟ شب به این قشنگی چه خبط و خطایی رو مرتکب شده که نباید کسی بهش توجه کنه و همه توی خواب باشن وقتی می‌اد؟ نمی‌شه ببخشیش؟ فقط همین یه دفعه رو . . .

۱۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۹۴ ، ۱۲:۲۶
مجید ت

چند شب پیش داشتیم از جایی برمی‌گشتیم خونه و از اون‌جایی که توی ماشین حوصله‌مون سر رفته بود، نشستم با فاطمه(خواهرزاده‌م) بازی کردم. همین‌جور بازی می‌کردیم که رسیدیم به قسمت شعرخوانی! شروع کرد از خودش شعر گفتن که یه جایی از اون شعر گفتن‌هاش، یه تیکه جالب گفت و من‌هم کمکش کردم که یه بیت کامل بشه :دی حالا اون بیت زیبا رو در پایین به سمع و نظرتون می‌رسونم:

مانندِ یک چرنده

شاخ درآوُرد پرنده


:))

به قول جناب خان، یه ایطو چیزایی تو خودُش داره :)

۱۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۴ ، ۱۲:۵۵
مجید ت

بوسه آن‌گاه قشنگ است که تمرین نشود

بپری، ماچ کنی، جیغ کشد، دربروی . . .


:)

۷ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۰۰
مجید ت

آخ آخ آخ نتایج اومد و الان همه دپرسن فکر کنم البته امیدوارم همه‌تون خوب شده باشید :)

اول از همه این جمله‌ی کلیشه‌ایِ مهم رو یادتون نره که دنیا به آخر نرسیده! دوم این‌که ایشالا با همین رتبه‌ها رشته‌ی خوب می‌ارید.

دو روزه حسِ نوشتن ندارم! فقط بگم که نتیجه کنکورم بد نشد. ینی واسه خودم عالیه، با اون وضعی که من درس خوندم، خودم بالای 20هزار انتظار داشتم ولی خداروشکر رتبه بدی نیاوردم. امیدوارم همه خوب شده باشید.

۱۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۳۰ تیر ۹۴ ، ۰۹:۴۷
مجید ت