خروار غمت به قدر مشتم کافی ست
یک خنده تو به قصد کشتم کافی ست
بعد از تو غلط کنم که عاشق بشوم
چشم تو برای هفت پشتم کافی ست
شهراد میدری
خروار غمت به قدر مشتم کافی ست
یک خنده تو به قصد کشتم کافی ست
بعد از تو غلط کنم که عاشق بشوم
چشم تو برای هفت پشتم کافی ست
شهراد میدری
روز مـاه رمـضـان زلـف مـیـفـشـان کـه فـقـیـه
بخورد روزه خود را به گمانش که شب است
شاطر عباس صبوحی
بانوی گیسو حنایی ام
تو را دوست دارم!
چون لحظه شوق،
در گشودن هدیه ای که نمی دانم چیست.
دوستت دارم
چون غوغای درون و لرزش دست و دل؛
در آستانه دیداری!
دوستت دارم!
چون گفتن " شکر خدا من زنده ام"
گفتی اگر تورا ؛
اگر تو را از دست دهم خواهم مرد
نه؛
تو زنده می مانی.
یاد من چون دود سفید،
در یاد محو خواهد شد
و تو خواهی ماند
بانوی گیسو حنایی ام !
بانوی گیسو طلایی ام!
بانوی قلب من
عمر اندوه در قرن ما یکسال بیشتر نیست
ناظم حکمت
به خودش امید داده کسی، روبروی تو ایستاده کسی
به سلامش بیا جواب بده، مرد را پیش مرده خوار نکن
........................
دل به چشم تو باختم اما، با غرور تو ساختم اما
آهِ مظلوم دردسر دارد، سرِ این یک قلم قمار نکن
قاسم صرافان/ هـ دوچشم/ انتشارات فصل پنجم
درست همان لحظه بود که با تمام وجود احساس کردم میتوانم زیر تکانهای شدید قطاری که مثل موشی کور تونل زیرزمینی شهر را بهسرعت میپیمود، یکی از بهترین شعرهای همهی زندگیام را برای او بگویم بعد مثل ابلهها جلو بروم و تقدیمش کنم. کاری که شاید میتوانست مرا یک قدم کوچک به به دختری که بیدلیل _ و کدام عشق دلیل میخواهد؟ _ داشتم عاشقش میشدم نزدیک کند.
تهران در بعدازظهر/ مصطفی مستور/ نشر چشمه
منت خدای را که یاری کرد[و خواهد کرد] که این وبلاگ را آغاز کنم.
این وبلاگ جایی واسه حسهای خوبمان است.جایی که حالمان بهتر شود، از دنیای خراب آباد دور شویم و در سیاهچاله خود فرو برویم. متن خیلی رسمی و خشک شد ولی خب نمیشد کاریش کرد. امیدوارم با حسهای خوب از اینجا خارج شوید.