مهتاب: اضمحلال من هنوز از حبس در نیامده...
راستش اول کمی ترسیدم. "نکند مهتاب هم پاخالِ یکی از همین گوریل ها شده باشد..." پرسیدم:
علی: از حبس در نیامده؟!
- نه، در نیامده. هنوز هم اضمحلال من حبس است. توی خودش. حبسی ِ من، آزادی خواه نیست والا کلیدش هم دست خودش است. حبسی ِ من، نای باز کردنش را ندارد. نه مثل آدم های مفنگی، مثل خودش.... معلوم نیست حبسی من چند لول داشته که بعد از این همه سال هنوز هم نشئه است؟!
نگاهش کردم.
- حبسی ِ تو یک دولول دارد، یک پیشانی، یک دل...
منِ او/ رضا امیرخانی/ نشر افق/ ص۴۲۳