یه دیوونه اینجا به عشق چشات غزل مینویسه، گرفتارته
یه احمق تو سرمای این زمهریر پِیِ فصل آغوش تبدارته
یه شاعر که آرامشش با تو بود نشسته جدایی رو از بَر کنه
رستاک حلاج میخونه
یه دیوونه اینجا به عشق چشات غزل مینویسه، گرفتارته
یه احمق تو سرمای این زمهریر پِیِ فصل آغوش تبدارته
یه شاعر که آرامشش با تو بود نشسته جدایی رو از بَر کنه
رستاک حلاج میخونه