سیاه‌چاله

منِ گُنگی که خواب نمی‌بینم

سیاه‌چاله

منِ گُنگی که خواب نمی‌بینم

سیاه‌چاله

آسمان را نمی‌خواهم
قفس هم برایم زیاد است
مرا همین
حبس شدن در سیاه‌چاله‌ی چشمانت
کافی‌ست!

منوی بلاگ

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «علی نجاتی» ثبت شده است

تو رفته‌ای و به بام‌ام تگرگ می‌ریزد

به جام زندگی‌ام زهر مرگ می‌ریزد


دوباره فصل دل‌ام را چنان ورق زده‌ای

که بیت‌‌ بیت غزل هم‌چو برگ می‌ریزد..



علی نجاتی


+بولد نمی‌کنم . . .

++پاییز بدی شروع شد . . .

۸ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۹۴ ، ۲۲:۱۹
مجید ت