استیصال
پریروز جناب ملکوتیخواه یا صدرالمتوهمین خودمون(اینجا) یه متنی نوشته بود در مورد اینکه آدما تاریخ انقضا دارن و اینکه از یه جایی به بعد خوش نمیگذره.(اینجا) من با حرفشون کاملا موافقم و میخوام یه نکتهای رو اضافه کنم که کل حرف من همینه.
آدم از یه جایی دیگه حتی نمیتونه عشقش رو نگهداره! به جایی میرسه که از حرفهای عاشقانه حالش بهم میخوره در عین حالی که عاشقه! چرا؟ چون یه جایی یه چیزی دیده یا جایی به این نتیجه رسیده که این چیزا همهش الکیه، سوسول بازیه! میرسی به یه جایی که توی حالتِ استیصالی، انگاری یه بختک افتاده روی احساست، شدی آمریکا که هیچ غلطی نمیتونی بکنی. میشی مث همین متن، به هرچیزی چنگ میزنی که کارت رو انجام بدی، منظورت رو برسونی، احساست رو نجات بدی ولی اینها همه مثل علفهاییاند که آدمِ درحال غرق شدن بهشون متوصل میشه ولی نمیتونه خودش رو نجات بده. از یه جایی به بعد هیچی درست نیست، فقط باید نفس بکشی!