سیاه‌چاله

منِ گُنگی که خواب نمی‌بینم

سیاه‌چاله

منِ گُنگی که خواب نمی‌بینم

سیاه‌چاله

آسمان را نمی‌خواهم
قفس هم برایم زیاد است
مرا همین
حبس شدن در سیاه‌چاله‌ی چشمانت
کافی‌ست!

منوی بلاگ

این‌جا، سیاه‌تر از همیشه

سه شنبه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۵، ۰۱:۳۹ ق.ظ

این را که می‌نویسم _برای دل خودم_ سیاهی عمیقی اتاق 801 خواب‌گا(ه) را فراگرفته. عمیق‌تر از همیشه است. راستش تا الان اصلا به این سیاهی فکر نکرده بودم. این‌جا طبقه دوم تخت، جایی که بالای سرم احتمالا در اتاق 809 نوید روی طبقه اول تخت‌اش خوابیده است. سرم را که بچرخانم نور گوشی هنوز توی صورت محمد است و از توی عینک‌هایش برق می‌زند. نور خاص دیگری نیست و فقط نور لپ‌تاپ و گوشی توی صورت من است و من از درون این نور به سیاهی چشم می‌دوزم و به‌فکر سیاه‌چاله‌ای می‌افتم که درون آن هستم. سیاه‌چاله‌ای که درون‌اش می‌نویسم، درس می‌خوانم، زندگی می‌کنم، عشق؟! می‌ورزم و . . .. و همیشه موقع فکر کردن این سوال‌ها رو می‌پرسم که آخرِ این سیاهی عمیق چیست؟ چرا هیچ بیگ بنگی اتفاق نمی‌افته؟ اصلا بیگ بنگ وجود دارد یا اون دانش‌مند دیوانه همه این حرف‌ها رو از خودش درآورده که فقط من امیدوار بمونم؟

نظرات  (۲)

امیدوار بمان
پاسخ:
. . .
من هم طبقه ی دومم :-)
پاسخ:
عالیه :)

حرف بزن حرف بزن سال‌هاست . . . تشنه‌ی یک صحبت طولانی‌ام

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">