سیاه‌چاله

منِ گُنگی که خواب نمی‌بینم

سیاه‌چاله

منِ گُنگی که خواب نمی‌بینم

سیاه‌چاله

آسمان را نمی‌خواهم
قفس هم برایم زیاد است
مرا همین
حبس شدن در سیاه‌چاله‌ی چشمانت
کافی‌ست!

منوی بلاگ

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سیاه‌چاله» ثبت شده است

این را که می‌نویسم _برای دل خودم_ سیاهی عمیقی اتاق 801 خواب‌گا(ه) را فراگرفته. عمیق‌تر از همیشه است. راستش تا الان اصلا به این سیاهی فکر نکرده بودم. این‌جا طبقه دوم تخت، جایی که بالای سرم احتمالا در اتاق 809 نوید روی طبقه اول تخت‌اش خوابیده است. سرم را که بچرخانم نور گوشی هنوز توی صورت محمد است و از توی عینک‌هایش برق می‌زند. نور خاص دیگری نیست و فقط نور لپ‌تاپ و گوشی توی صورت من است و من از درون این نور به سیاهی چشم می‌دوزم و به‌فکر سیاه‌چاله‌ای می‌افتم که درون آن هستم. سیاه‌چاله‌ای که درون‌اش می‌نویسم، درس می‌خوانم، زندگی می‌کنم، عشق؟! می‌ورزم و . . .. و همیشه موقع فکر کردن این سوال‌ها رو می‌پرسم که آخرِ این سیاهی عمیق چیست؟ چرا هیچ بیگ بنگی اتفاق نمی‌افته؟ اصلا بیگ بنگ وجود دارد یا اون دانش‌مند دیوانه همه این حرف‌ها رو از خودش درآورده که فقط من امیدوار بمونم؟

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۹۵ ، ۰۱:۳۹
مجید ت

+می‌شه فقط بیای؟

_ . . .

+باشه هیچی نگو، فقط می‌خوام چشماتو ببینم.

_ . . .

+من منتظرم، منتظر نمی‌ذاری منو، مگه نه؟

_ . . .


نشستم روی صندلی یک میز دونفره. پنج‌ دقیقه گذشت نیامدی، ده دقیقه، یک ربع، نوزده دقیقه به اندازه‌ی تمام نوزده‌ساله‌گی، تمام عمر گذشت. در را که باز کردی صدای زنگوله‌ی وصل شده به آن توجه‌ام را جلب کرد و سرم را به سوی خودش کشاند. همان‌طور زیبا، آرام آرام آمدی، بااخم. چشم‌هات جمع نقیضین بود، آرام مثل همیشه اما خشم‌گین از من. حق داشتی، بد کردم خیلی بد اما دو سال پیش من را تمام کرده بودی . . . 

من حرف زدم ولی تو هیچ . . .

حتی با «حرف بزن حرف بزن سال‌هاست . . . تشنه‌ی یک صحبت طولانی‌ام» هم به حرف نیامدی. فقط نگاه . . . و چه خوب که من چشم‌هایت را به‌تر از تمام کولی‌های شهر می‌خوانم. عطری که برایت خریده‌ام را روی میز می‌گذارم. تعجب از چشم‌هایت پیداست! حتمن می‌خواهی بدانی چرا عطری که نماد جدایی‌ست را انتخاب کرده‌ام. قهقهه‌ام تمام کافه را برمی‌دارد . . . می‌گویم: من برای تو حتی تمام نمادها را عوض می‌کنم. خودت که می‌دانی . . .

اما حیف . . .



+″نیمی از من″ داستان‌های نیمه‌تمام یک حبس شده در سیاه‌چاله است!

+به زودی وب‌لاگی مجزا هم می‌شود

۷ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۹۴ ، ۰۰:۰۷
مجید ت
آسمان را نمی‌خواهم
قفس هم برایم زیاد است
مرا همین
حبس شدن در سیاه‌چاله‌ی چشمانت
کافی‌ست!

مجید توانگر

:)
۸ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۸ تیر ۹۴ ، ۱۲:۴۲
مجید ت