سیاه‌چاله

منِ گُنگی که خواب نمی‌بینم

سیاه‌چاله

منِ گُنگی که خواب نمی‌بینم

سیاه‌چاله

آسمان را نمی‌خواهم
قفس هم برایم زیاد است
مرا همین
حبس شدن در سیاه‌چاله‌ی چشمانت
کافی‌ست!

منوی بلاگ

۱۷ مطلب در مهر ۱۳۹۴ ثبت شده است

وَ دیگر بحث، بحثِ امتحان نیست
وَ این فرزند، فرزندی جوان نیست

حسین آورده طفلی شیرخواره
وَ می داند که قوچی در میان نیست


احسان پرسا
۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۰ مهر ۹۴ ، ۱۹:۴۲
مجید ت

بانوی‌ من‌ 

دلم‌ می‌ خواست‌ در عصر دیگری‌ دوستت‌ می ‌داشتم‌ 

در عصری‌ مهربان ‌تر و شاعرانه ‌تر 

عصری‌ که‌ عطر کتاب 

عطر یاس‌ْ و عطر آزادی‌ را بیشتر حس‌ می‌کرد !


دلم‌ می‌خواست‌ تو را

در عصر شمع‌ دوست‌ می ‌داشتم‌ 

در عصر هیزم‌ و بادبزن ‌های‌ اسپانیایی‌

و نامه‌ های‌ نوشته‌ شُده‌ با پر

و پیراهن ‌های‌ تافته ‌ی‌ رنگارنگ‌ 

نه‌ در عصر دیسکو 

ماشین‌ های‌ فراری‌ و شلوارهای‌ جین 


دلم‌ می‌ خواست‌ تو را در عصر دیگری‌ می ‌دیدم‌ 

عصری‌ که‌ در آن‌

گنجشکان‌،پلیکان‌ ها و پریان دریایی‌ حاکم‌ بودند 

عصری‌ که‌ از آن نقاشان‌ بود 

از آن موسیقی‌ دان‌ها 

عاشقان‌ 

شاعران‌ 

کودکان‌

و دیوانگان‌ !


دلم‌ می‌خواست‌ تو با من‌ بودی‌

در عصری‌ که‌ بر گل،شعر بوریا و زن‌،ستم‌ نبود 

ولی‌ افسوس‌ 

ما دیر رسیدیم‌ 

ما گل‌ِ عشق‌ْ را جستجو می‌کنیم‌ 

در عصری‌ که‌ با عشق‌ْ بیگانه‌ است‌



نزار قبانی

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۴ ، ۱۵:۵۲
مجید ت

وقتی مرد جنگ نیستی غلط می‌کنی وارد بازی‌های خطرناک می‌شی!

خیلی فحش دارم که باید به خودم بگم ولی نمی‌شه . . .


۸ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱ ۲۶ مهر ۹۴ ، ۱۴:۲۶
مجید ت

تو زیباتری

یا

این پاییزِ رسیده؟



عباس حسین‌نژاد


+سوال مسخره‌ایه نه؟

++خیلی خیلی ببخشید که بهتون سر نمی‌زنم، واقعن شرمنده‌ام! نه نت درست و حسابی دارم و نه سیستم خوب واسه وب گردی. لینک تلگرام رو می‌ذارم قسمت «من»، اگر کار خاصی داشتید درارتباط باشیم.

۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۵ مهر ۹۴ ، ۱۱:۲۰
مجید ت

این که از بیخ گوش‌ام گذشت ولی با بعدی‌های احتمالی چیکار باید کرد؟ :/


+چرا داری این‌جوری می‌کنی خب خدا؟ همین یه‌بار رو فقط . . .

۶ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۹۴ ، ۱۹:۰۹
مجید ت

خدا نمی‌خوای یه آنتراکتی چیزی بدی؟ :|

هی یه سره داری فصل به فصل می‌ری جلو، خب این‌جوری که زندگی زود تموم می‌شه :/



+نظرات‌تون هست، جواب می‌دم بعدن

۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۹۴ ، ۰۰:۳۸
مجید ت

این زخمِ سجده نیست به پیشانی‌ام رفیق،

جای دری‌ست بسته به معنای واقعی!


نمیدونم از کی


+تشکر از تبریکات

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۹۴ ، ۱۳:۵۲
مجید ت
به سعید داودی(آقاگل) عزیز که با سوال‌اش در پست قبلی وادار به نوشتن‌ام کرد!
و البته برای تو و چشم‌هایت . . . هرچند پیش تو شعرِ[؟؟؟!] ضعیفی‌است!

چه فرقی دارد
مردی درون سیاه‌چاله‌ی فضایی
یا داخل سیاه‌چاله‌ی کاخ باکینگ‌هام؟

مردی که گرفتار چشم‌هایت باشد
از تمام آن‌ها بیش‌تر عذاب می‌کشد
دنیا برایش
از سیاه‌چاله‌ی کاخ تنگ‌تر
نمورتر
سیاه‌تر

و خواب‌هایش
از فضا گنگ‌تر
وهم‌انگیزتر
می‌شود


+نوزده ساله‌گی منهای دو روز . . .  1394/07/12
۱۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۹۴ ، ۱۶:۴۳
مجید ت

+می‌شه فقط بیای؟

_ . . .

+باشه هیچی نگو، فقط می‌خوام چشماتو ببینم.

_ . . .

+من منتظرم، منتظر نمی‌ذاری منو، مگه نه؟

_ . . .


نشستم روی صندلی یک میز دونفره. پنج‌ دقیقه گذشت نیامدی، ده دقیقه، یک ربع، نوزده دقیقه به اندازه‌ی تمام نوزده‌ساله‌گی، تمام عمر گذشت. در را که باز کردی صدای زنگوله‌ی وصل شده به آن توجه‌ام را جلب کرد و سرم را به سوی خودش کشاند. همان‌طور زیبا، آرام آرام آمدی، بااخم. چشم‌هات جمع نقیضین بود، آرام مثل همیشه اما خشم‌گین از من. حق داشتی، بد کردم خیلی بد اما دو سال پیش من را تمام کرده بودی . . . 

من حرف زدم ولی تو هیچ . . .

حتی با «حرف بزن حرف بزن سال‌هاست . . . تشنه‌ی یک صحبت طولانی‌ام» هم به حرف نیامدی. فقط نگاه . . . و چه خوب که من چشم‌هایت را به‌تر از تمام کولی‌های شهر می‌خوانم. عطری که برایت خریده‌ام را روی میز می‌گذارم. تعجب از چشم‌هایت پیداست! حتمن می‌خواهی بدانی چرا عطری که نماد جدایی‌ست را انتخاب کرده‌ام. قهقهه‌ام تمام کافه را برمی‌دارد . . . می‌گویم: من برای تو حتی تمام نمادها را عوض می‌کنم. خودت که می‌دانی . . .

اما حیف . . .



+″نیمی از من″ داستان‌های نیمه‌تمام یک حبس شده در سیاه‌چاله است!

+به زودی وب‌لاگی مجزا هم می‌شود

۷ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۹۴ ، ۰۰:۰۷
مجید ت
خطر کن، زندگی بی او چه فرقی می کند با مرگ؟
به اسـمِ صبــر، کم با زندگی امروز و فردا کن ...!


فاضل نظریِ جان

+عیدتون مبارک
۷ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۰ مهر ۹۴ ، ۱۸:۰۴
مجید ت

خسته ام مثل صبح پنجشنبه 

تیترهایی که غم خبر دارد......


کاپیتانی که مرگ را بوسید 

پرسپولیسی که ده نفر دارد...


:(

۱۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۹ مهر ۹۴ ، ۱۱:۴۹
مجید ت
هادی :(
۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۹ مهر ۹۴ ، ۱۱:۴۰
مجید ت


+کاش باز می‌شد این در، کاش صبح می‌شد این شب، کاش صبر داشتم . . .
۹ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۴ ، ۱۵:۳۵
مجید ت

حالا بعد از تو

این مرد

یادت را قدم می‌زند

و دریا

تمام نبودنت را

به ساحل می‌کوبد


+از شعری [شاید] نیمه‌تمام

۱۰ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۴ ، ۲۲:۱۶
مجید ت

. . . فعلن تا این برنج کهنه‌ی هندی قد بکشد

از کهنه‌ترین شراب‌مان که چهارساله است وُ

یادگار قرن ماضی

دو گیلاس لب به لب

بگذار کنار دست‌مان.

شراب خوب هر جرعه‌اش

برای از یاد بردن یک قرن کافی است

جرعه جرعه

آن‌قدر می‌توانیم عقب برویم

که بعد از شام

سر از نخلستان‌های مهتابیِ بین‌النهرین درآوریم

و حوالیِ نیمه شب

از بدویتی برهنه و بی‌مرز . . .


عباس صفاری/ کبریت خیس

۹ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۴ ، ۱۵:۲۸
مجید ت

دل‌ام می‌خواست خوشتان کنم

اما هیــچ خوشی‌ای در سفره ندارم

می‌شه بخندین؟

ـــــــــــــ

مادر من سربه‌راه نشدم

اما هرشب سجاده‌ای را که برایم فرستاده‌ای را باز می‌کنم

و یادت را تا می‌کنم

ـــــــــــــ

اما من حالا

تنها یک غم‌گین شده‌ام . . .



+قسمت‌هایی از شعری که سجاد افشاریان در خندوانه خوند

++قسمت‌های شعریِ اجراش فوق‌العاده بود

+++به من نگا نکنید، بخندید :)

تو هم بخند . . .

۱۵ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۴ ، ۲۲:۱۳
مجید ت

تو رفته‌ای و به بام‌ام تگرگ می‌ریزد

به جام زندگی‌ام زهر مرگ می‌ریزد


دوباره فصل دل‌ام را چنان ورق زده‌ای

که بیت‌‌ بیت غزل هم‌چو برگ می‌ریزد..



علی نجاتی


+بولد نمی‌کنم . . .

++پاییز بدی شروع شد . . .

۸ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۹۴ ، ۲۲:۱۹
مجید ت