سیاه‌چاله

منِ گُنگی که خواب نمی‌بینم

سیاه‌چاله

منِ گُنگی که خواب نمی‌بینم

سیاه‌چاله

آسمان را نمی‌خواهم
قفس هم برایم زیاد است
مرا همین
حبس شدن در سیاه‌چاله‌ی چشمانت
کافی‌ست!

منوی بلاگ

و کدام عشق دلیل می‌خواهد؟!

دوشنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۵۱ ق.ظ

درست همان لحظه بود که با تمام وجود احساس کردم می‌توانم زیر تکان‌های شدید قطاری که مثل موشی کور تونل زیرزمینی شهر را به‌سرعت می‌پیمود، یکی از بهترین شعرهای همه‌ی زندگی‌ام را برای او بگویم بعد مثل ابله‌ها جلو بروم و تقدیمش کنم. کاری که شاید می‌توانست مرا یک قدم کوچک به به دختری که بی‌دلیل _ و کدام عشق دلیل می‌خواهد؟ _ داشتم عاشقش می‌شدم نزدیک کند.


تهران در بعدازظهر/ مصطفی مستور/ نشر چشمه

نظرات  (۲)

۱۸ خرداد ۹۴ ، ۱۲:۰۷ سعید حسن زاده
سلام 

مطلب خوبی بود

منم تو وبلاگم چند تا نوشته و عکس خوب دارم که خوندن و دیدنشون خالی از لطف نیست . خوشحال میشم که از نظرات شما بهره مند بشم.

بهشت نصیبتون
پاسخ:
تشکر
حتما میام
این را باید خواند!

چرا نگفتی؟؟! :/



پاسخ:
این بدک نبود ولی خیلی خوب هم نبود. واسه همین نگفتم
ولی عجیب با یکی از شخصیت‌های یه داستان‌ش هم‌زاد پنداری می‌کنم!

حرف بزن حرف بزن سال‌هاست . . . تشنه‌ی یک صحبت طولانی‌ام

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">